کد مطلب:30059 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:99
گفت:مرا وا بنه و از من مپرس كه برایت بهتر است. گفت:به خدا سوگند، تو را وا نمی نهم تا مرا از او خبر دهی. گفت:گواهی می دهم كه او از كسانی بود كه خدا را بسیار یاد می كنند و از آنان كه به حق فرمان می دهند و به عدالت برمی خیزند و از [ خطای] مردم در می گذرند. معاویه گفت:درباره عثمان، چه می گویی؟ گفت:او نخستین كسی بود كه درِ ستم را گشود و دروازه های حق را بست. معاویه گفت:خود را به كشتن دادی. گفت:بلكه تو را كشتم. و چون هیچ كس از ربیعه (قبیله عبد الرحمانْ) حضور نداشت تا او را شفاعت كند - در حالی كه شمر خَثْعَمی از كریم بن عفیف خثعمی (یار عبد الرحمان) شفاعت كرد -، معاویه او را به سوی زیاد فرستاد و به او نوشت:امّا بعد؛ در میان كسانی كه فرستادی، این عَنَزی بدترین شخص بود. پس او را به گونه ای كیفر ده كه شایسته اش باشد و به بدترین وجه، او را بكش. چون او را نزد زیاد آوردند، زیاد، او را به «قُسِّ ناطف»[2] فرستاد و در آن جا زنده به گور شد.[3].
6589. تاریخ الطبری - در بیان نام كسانی كه [ همراه حُجْر بن عَدی] به سوی معاویه فرستاده شدند و عبد الرحمان بن حسّان نیز در میان آنان بود... -:سپس معاویه به عبد الرحمان بن حَسّان بن ثابت عَنَزی[1] رو كرد و گفت:ای برادر ربیعی! بس كن. درباره علی چه می گویی؟